سفارش تبلیغ
صبا ویژن
هرچیز راهی دارد و راه بهشت، دانش است . [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله]
روزنه ی نور
 
بی دفاع ها! لطفا لِه شوید!

چند وقت پیش بود که در گوشیِ یکی از اقوام بازی ای را دید و با دیدن آن همه مورچه به وجد آمده بود. بعد یاد گرفت که با انگشتانش می تواند مورچه ها را له کند. و بعد از آن یاد گرفت که اگر زنبورها را بزند می سوزد، این ایام سپری شد، و بنا به درخواستش که هر روز گوشی من را می گرفت توی دستش و می گفت «مور» آن بازی را روی گوشیم نصب کردم.

شاید مدت زیادی را می توانست مشغولش کند و شاید حرکت انگشت ها و هماهنگیِ بیش چشم و دستش خیلی بهتر شد ولی یک چیزهایی کم کم از او گرفته شد که قابل قیاس با آن چیزهایی که به دست آورده بود ، نبود.

این را از وقتی فهمیدم که روی زمین مورچه ای دیده بود و با انگشتانش دنبال آن بیچاره افتاده بود و میخواست آن را له کند. این کارش من را از خواب غفلت بیدار کرد. بعضی اوقات اشتباهاتی رو مرتکب میشویم و عواقب بدش را درنظر نمی گیریم.

این بازی ، ضعیف کشی را به دخترم یاد داد، اینکه مورچه ها چون بی دفاع هستند می توانید لهشان کنید ولی زنبورها چون نیش می زنند، بی خیالشان باشید. بی اختیار به یاد فیلم «شکارچیِ شنبه» افتادم و شستم خبردار شد که این بازی از کدام دیدگاه می تواند آب بخورد، و حال بدی که بعد از هر بار دیدن این فیلم به من دست می داد و دلم آوار می شد توی درونم دوباره بر من مستولی شد... صحنه های آخر آن فیلم جلوی چشمم مرور شد و ذره ذره بی رحم شدن کودکی که پاک بود عین زلال، دوباره من را به اغمایی فرو برد و دلم را لرزاند.


با این اوصاف من چگونه چند سال دیگر بدیِ کار صهیونیست و تروریست را ملکه ی ذهنش کنم در حالیکه خودم بوسیله ی این بازی به او آموخته ام که می توانی بی دفاع ها را له کنی با این توجیه که به مرحله ی بالاتری برسی.

یاد سخنی از دوستی افتادم که می گفت: «اگر می خواهید اینگونه بچه ها را تربیت کنید، اصلا تربیت نکنید بهتر است، ولشان کنید؛ خودشان با همان ذات پاک خودشان بزرگ شوند، خیلی آدم های بهتری می شوند ... »

من به عنوان مادر ، و یا هر بزرگتری بعنوان عاقل تر از بچه، مسئولیم در مقابل کوچکترین کاری که برای بچه ها انجام می دهیم. چون ضمیر پاک آنها را تحت الشعاع قرار دادیم و اشتباهاتمان شاید جبران سختی داشته باشد.

بارالها! استغفرالله ! ...

یاد کودکی خودمان افتادم، وقتی مورچه ها را می دیدیم که در حیاط برای خودشان جولان می دهند ، مادربزرگم می گفت ، مواظب باشید پا رویشان نگذارید، شاید بچه هایش منتظرش باشند و یا شاید خودش بچه باشد و دارد می رود پیش مامانش. و ما کلی مواظب بودیم که مورچه ها له نشوند و یا حتی چقدر مورچه ها بودند که در کودکی امان نجاتشان داده بودیم و حس شیرینی، که بعد از آن سراسر وجودمان را دربرمی گرفت. و این فرهنگ مهربانی بود که دین ما و ملیت ما با آن آمیخته بود. ولی متاسفانه ، آموزه ای که با بی دقتیِ من داشت به خورد بچه ام داده می شد، دقیقا عکس این بود.

واقعا این مادربزرگها بدون دفتر و دستکهای امروزی دقیق تر عمل می کردند تا منِ نوعی که برای یک کار کوچک خودم را توی جزوه و کتاب و مقاله شناور می کنم تا ببینم تربیت بهتر چگونه است.

بعد از این یادآوری، اول کاری که کردم، پاک کردن آن بازی از روی گوشی ام بود. و بعد از آن  به یاد تربیت های مادربزرگی، که میراثِ من بود، هر بار که مورچه ای را می دیدم و دخترم را در کمینِ آن، سریع به سمتش می رفتم و می گفتم: «مورچه، برو خونتون، پیش مامانت!»

بعد از چند بار تکرار این عمل ، می بینم مورچه هایی را که با گفتن :«مور! مامان! برو!» توسط دخترم به سمت لانه اش هدایت می شوند و خدا را از این بابت شکر می کنم که زود متوجه این غفلتم شدم .

________________________________

پ ن 1: شاید بچه هامون، خیلی کارها و یا حرفها رو از جاهای دیگه بشوند، ولی تاثیر عملی که خانواده اش -بالاخص پدر و مادرش – دارند ، به مراتب خیلی بیشتر از جاهای دیگه اس.

پ ن 2: اگه چشمامون رو باز نکنیم و اجازه بدیم هر چیزی رو بچه هامون ببینند و یا حتی بشنوند، شاید روزی متوجه بشیم که دیگه دیر باشه. پس عقل حکم می کنه که از حالا بیشتر دقت کنیم.

پ ن 3: این قصه هر روز و هر لحظه توی هر مکانی در حال تکراره، نه فقط بازیِ مورچه ها، که هر بازی و یا فیلمی که به بچه هامون هدیه می دیم و یا هر کاری که انجام میدیم، حتی قصه های شبی که برا بچه هامون تعریف می کنیم. 

پ ن 4: چه خوبه که اصلا گوشی و از این بازی ها و کارتونهای شرکت پراسم و رسم انیمیشین سازیِ بیگانه رو تا وقتی کوچیک هستند به بچه هامون عرضه نکنیم، چرا که تا بخوایم هدف و نقشه ی پشت این دسیسه ها رو متوجه بشیم کار از کار گذشته و روح لطیف و ضمیر پاک بچه امون آلوده شده. بیخود نیست که میگن که هر سخن جایی و هر نکته مکانی و یا سنی دارد.


کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط فطرس 92/11/27:: 12:19 صبح     |     ()رد پا
درباره

روزنه ی نور


فطرس
نوشته ها ،نظرات شخصی اینجانب است، سعی بر این دارم که با سند بنویسم، ولی بالاخره انسان جایزالخطاست.... خطاهایم را گوشزد کنید ممنون میشوم..
صفحه‌های دیگر
لیست یادداشت‌ها
پیوندها
آرشیو یادداشت‌ها
آهنگ وبلاگ
-->